بس که دیوار دلم کوتاه است . هر که از کوچه ی تنهایی ما میگذرد . به هوای هوسی هم که شده سرکی میکشد و میگذرد
نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد دل به او بستم. نگاهم کرد اما بعدها فهمیدم فقط نگاهم میکرد...
تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست. دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست. آن قدر رنجی که دنیا بر دل ما می کند. بر دل هر کس کند او ترک دنیا می کند. با خودم گفتم:که فردا ترک دنیا می کنم.
و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سردو سنگینند.. وچشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمیدانی چه غمگینند..
خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم
رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ؛
یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه
طوری نیست اگه آدم واسه کسی که دوسش داره غرورشو از دست بده... ولی فاجعه ست که بخاطر غرورش کسی رو که دوست داره از دست بده!
نظرات شما عزیزان:
|